کد خبر: ۱۰۴۰۱
۰۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۶

روایت شهادت عبدالکریم هاشمی‌نژاد در روزنامه‌ها

در پی فاجعه تکان‌دهنده شهادت عبدالکریم هاشمی‌نژاد، مردم به خیابان‌ها ریختند، آن‌چنان که مشهد شاهد عاشورایی دیگر بود. خراسان در این روز می‌نویسد: «خراسان یک چهره دانشمند انقلابی را از دست داد.»

در سال‌های نخست انقلاب، روزنامه‌ها هر‌چند روز یک بار با خبر شهادت عزیز یا عزیزانی روی باجه‌های مطبوعاتی می‌نشستند؛ خاصه در دهه ۶۰ که ترور‌های سازمان‌های منافقی، چون فرقان و مجاهدین‌خلق شدت پیدا کرده بود.

صبحگاه ۷‌مهر سال ۱۳۶۰ خورشیدی نام حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی‌نژاد با پسوند شهید در روزنامه‌ها منتشر شد و عاشورای دیگری را در مشهد رقم زد. ترور به دست یک نوجوان شانزده‌ساله نفوذی انجام گرفته بود.

برابر اسناد و روایت‌ها، صبح این روز حجت‌الاسلام‌هاشمی‌نژاد در حال بازگشت از کلاس پاسخگویی به سؤالات، از پله‌های ساختمان حزب جمهوری‌اسلامی مشهد پایین می‌آید، اما یکی از اعضای گروهک تروریستی مجاهدین‌خلق به نام «هادی علوی‌فیتیله‌چی» با نقشه‌ای از‌پیش‌برنامه‌ریزی‌شده خودش را به ایشان می‌رساند و با قرار دادن نارنجک جنگی روی شکم شهید‌هاشمی‌نژاد، او را ترور و شهید می‌کند. سطر‌های بعدی ماجرای این روز و روز‌های پس از آن است به روایت روزنامه‌های وقت مشهد در آن روزگار.

شرح خبر شهادت حجت‌الاسلام هاشمی‌نژاد در جراید

«در یک توطئه خائنانه با نارنجک یک منافق، عالم ربانی، روحانی دانشمند، سخنور، مبارز و مرد سال‌های شکنجه و جهاد، حجت‌الاسلام‌والمسلمین استاد عبدالکریم هاشمی‌نژاد، به شهادت رسید.» این جمله تیتر روزنامه خراسان است در ۸ مهر ۱۳۶۰، یعنی فردای شهادت حجت‌الاسلام‌والمسلمین عبدالکریم هاشمی‌نژاد.

به نوشته روزنامه خراسان، در پی این فاجعه تکان‌دهنده، مردم به خیابان‌ها ریختند، آن‌چنان که مشهد شاهد عاشورایی دیگر بود؛ همچنین استانداری خراسان، طی اطلاعیه‌ای سه روز عزای عمومی در مشهد اعلام کرد.

خراسان در این روز همچنین با چاپ تصویر هادی علویان به‌عنوان منافق و تروریست حادثه شهادت آقای هاشمی‌نژاد می‌نویسد: «در جریان یک ترور خائنانه و کثیف، خراسان یک چهره دانشمند، محبوب، انقلابی و روحانی را از دست داد.»

در ادامه این خبر آمده است: «ساعت ۸ بامداد دیروز یکی از عوامل سرسپرده منافقین آمریکایی به نام هادی علویان که مأموریت کثیف ترور حجت‌الاسلام‌والمسلمین هاشمی‌نژاد را به عهده داشت، هنگامی که پس از پایان کلاس پاسخگویی به سؤالات که از ساعت ۷ در محل حزب جمهوری اسلامی مشهد تشکیل شده و استاد شهید هاشمی‌نژاد در آن کلاس تدریس می‌کردند، پس از اتمام کلاس، هنگامی که استاد هاشمی‌نژاد از پله‌ها پایین می‌آمدند، ناگهان با نارنجکی که در دست داشت، به استاد حمله‌ور شد و لحظه‌ای بعد در اثر انفجار نارنجک، یاور امام (ره) و انقلاب و آن مبلغ و مبشر خستگی‌ناپذیر و فرزند راستین پیامبر (ص) به فیض شهادت نائل گردید.

با صدای انفجار دیگر، کارکنان حزب جمهوری‌اسلامی به محل حادثه شتافتند و حجت‌الاسلام‌والمسلمین هاشمی و زخمی‌شدگان حادثه را به بیمارستان انتقال دادند که حجت‌الاسلام‌والمسلمین هاشمی‌نژاد در همان لحظات اول به شهادت رسیده و به لقاءالله شتافته بودند.

در این توطئه چهار نفر مجروح شده‌اند. قاتل جوانی است منافق که قبلا مدت کوتاهی در حزب جمهوری و در بخش دانش‌‍‌آموزی آن فعالیت داشته است، اما به‌علت انحرافات فکری نام‌برده را از حزب جمهوری اخراج کرده‌اند. ظاهرا دیروز صبح نا‌م‌برده به بهانه گرفتن پوستر انتخاباتی به داخل حزب راه یافته است...»

مردم مشهد در روز اعلام خبر شهادت آقای هاشمی‌نژاد دست به یک راهپیمایی بزرگ می‌زنند: «به‌دنبال خبر شهادت عالم ربانی، اسلام‌شناس بزرگ، استاد سید عبدالکریم‌هاشمی‌نژاد که صبح دیروز به دست عامل خود‌فروخته منافق و کثیف، به شهادت رسید، مردم مبارز و رزمنده مشهد یک پارچه شور‌و‌غوغا به خیابان‌ها ریختند و با فریاد «آمریکا در چه فکریه، ایران پر از هاشمیه» و «منافق‌مسلح اعدام باید گردد»، «عزاعزاست امروز، روز عزاست امروز، هاشمی حزب‌الله پیش خداست امروز» و «عزاعزاست امروز، روز عزاست امروز، امام‌هشتم (ع) ما صاحب‌عزاست امروز» ساعت ۱۰ صبح از میدان شهدا به سمت خیابان امام‌خمینی (ره) و خسروی حرکت کردند.

در ادامه هزاران نفر از مردم مشهد در یک راهپیمایی باشکوه خود را به جوار حضرت‌رضا (ع) رساندند و در صحن امام‌خمینی (ره) اجتماع کردند.» در انتهای این خبر نیز آمده است که تشییع پیکر شهید هاشمی‌نژاد فردا (۹ مهر) ساعت ۸:۳۰‌صبح از فلکه بیمارستان امام‌‎رضا (ع) آغاز خواهد شد.»

عبدالکریم هاشمی‌نژاد و روز‌های پس شهادتش به‌روایت روزنامه‌های شهر

 

شرح گزارش روز تشییع پیکر شهید هاشمی‌‎نژاد

۱۰ مهر ۱۳۶۰ خورشیدی، روزنامه خراسان با چاپ تصویری از روز تشییع پیکر شهید‌هاشمی‌نژاد این‌طور تیتر زده است: «مشهد یکپارچه فریاد کشید: هاشمی، قسم به خون پاکت، راهت ادامه دارد.» خبرنگار در ادامه این گزارش چنین می‌نویسد: «زبان و قلم از بیان آنچه که در تشییع جنازه شهید هاشمی‌نژاد گذشت، عاجز است.

سیل خروشان جمعیت از خیابان‌های مشهد به‌هم پیوستند و دریای جمعیتی تشکیل دادند که به اقیانوس پرتلاطم بیشتر شبیه بود. مردم خشمگین و عزادار مشهد روز چهارشنبه گذشته را در بزرگداشت روح شهید بزرگ خود، حاج‌سید عبدالکریم‌هاشمی‌نژاد سپری کردند. گزارش خبرنگار ما حاکی است که از آغاز پیروزی انقلاب تا‌به‌حال کمتر مراسمی به این عظمت در مشهد برپا گردیده است.

نزدیک به یک‌میلیون نفر زن و مرد خراسانی و دیگر شهر‌های ایران در مراسم تشییع پیکر پاک دانشمند شهید‌هاشمی‌نژاد شرکت کرده بودند. در ساعت‌۹:۳۰‌صبح پیکر پاک به‌خون غلتیده شهید هاشمی‌نژاد در‌حالی‌که در آمبولانس قرار داشت، از محوطه بیمارستان امام‌رضا (ع) بیرون آورده شد، اما به‌علت کثرت جمعیت، آمبولانس به‌سختی توانست راهی باز کند و جلوی جمعیت قرار گیرد.

به‌دنبال آمبولانس گروه زیادی از روحانیون مبارز، اصناف مشهد، انجمن‌های اسلامی، نهاد‌های انقلابی، واحد‌هایی از شهربانی خراسان، ژاندارمری سپاه پاسداران، کمیته‌ها، واحد‌هایی از لشکر‌۷۷ خراسان، و‌احد‌های مختلف بسیج سپاه و گروه‌های مختلف مردم با مشت‌های گره‌کرده شعار می‌دادند: هاشمی، هاشمی، قسم به خون پاکت، راهت ادامه دارد»؛ همچنین «منافق بیچاره، ترور فایده نداره، تا انقلاب مهدی (عج)، نهضت ادامه داره» و «حزب‌الله پیروز است، منافق نابود است» از دیگر شعار‌های این مراسم بود. 

برابر آنچه روزنامه خراسان نوشته است جمعیت پیکر شهید‌هاشمی‌نژاد را از طول خیابان‌های پاسداران، امام‌خمینی (ره)، خسروی، خسروی‌نو و امام‌رضا (ع) حرکت می‌دهند و در این گذر، ده‌ها هزار نفر دیگر بر سیل جمعیت افزود می‌شوند. پیکر شهید، ساعت ۱۱ به حرم‌مطهر می‌رسد و پس از تلاوت قرآن و سخنرانی خانواده شهید در دارالسلام حرم مطهر رضوی، به خاک سپرده می‌شود.

سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد، فرزند سید‌حسن، متولد ۵ مرداد سال ۱۳۱۱ بود. او اصالتا اهل روستای بادابسر بود و در خانواده‌ای مستضعف، ولی متدین و مخلص، پرورش یافت. سید عبدالکریم دوره دبستان را با موفقیت در بهشهر تا چهارده‌سالگی به پایان رسانید و برای فراگیری علوم دینی به حوزه علمیه روستای کوهستان رفت و در طول چهارسال دروس مقدمات حوزی و مقداری از سطح فقه و اصول را به پایان رساند.

حجت الاسلام و‌المسلمین‌هاشمی نژاد سپس به قم رفت و دروس عالیه حوزه را تحت شاگردی آیات عظام بروجردی، امام‌خمینی (ره)، محمدصدوقی و رضا صدر گذراند و در سال ۱۳۴۰ به مشهد آمد. ایشان در وقت شهادت دارای شش فرزند بودند.



روایت سردار بهرام نوروزی از نحوه شناسایی و دستگیری عوامل ترور شهید هاشمی‌نژاد

ضربه پاسداران کمیته به تشکیلات منافقین در مشهد

یک روز حسین خُردو (یکی از اعضای منافقین) را آوردیم شروع به اعتراف کرد و گفت که مسئولان تشکیلات گفتند: «می‌روید در حزب جمهوری، روزنامه جمهوری‌اسلامی را می‌گیرید و می‌فروشید. رفتیم و شروع کردیم به فروختن و خیلی فعال بودیم. هر‌چند‌وقت‌یک‌بار به ما یک فتق‌بند می‌دادند، ما هم می‌بستیم و با آن به حزب رفت‌وآمد می‌کردیم که برای ما عادی شود. بنا داشتند که در این فتق‌بند نارنجک [کار]بگذارند و به ما بدهند.

یک شب تصمیم گرفتند که فردا صبح، شهید‌هاشمی‌نژاد ترور شود. قرار بود یکی از ما دو تا برویم. [منظور خودش و هادی علویان است.]فردا آنها به دوستم [هادی علویان]گفتند: «تو برای عملیات ترور برو.»

من خیلی غبطه خوردم و ناراحت شدم. خلاصه دوستم تقریبا با همان فرمول به حزب می‌رود و نارنجک را می‌کشد و پشت سر آقای هاشمی‌نژاد منفجر می‌کند و ایشان را به شهادت می‌رساند. 

دوستم دستش قطع شده بود، اما همین منافقین که در دور و نزدیک [محل حادثه]بودند به سرش ریختند و داد‌و‌فریاد کردند که این جزو منافقین است و همان‌جا او را [آن‌قدر]زدند که دیگر نفسی نداشته باشد؛ چون اگر زنده می‌ماند از او اعتراف می‌گرفتند و همه‌چیز لو می‌رفت.



روایت غلامرضا عظیمی‌برخورداری، محافظ شهید هاشمی‌نژاد، از روز ترور و شهادت

همه‌جا پر شده بود از دود و آتش

قرار بود من و یکی دیگر از محافظان به نام «ترکانلو» با حاج‌آقا [شهید هاشی‌نژاد]برویم. ترکانلو جلو بود، حاج‌آقا وسط و من پشت سر ایشان به سمت طبقه پایین حرکت‌کردیم. ایام انتخابات ریاست‌جمهوری بود و در طبقه اول [هم]نمایشگاهی برپا بود.

حاج‌آقا نگاهی به پوستر‌ها و موارد دیگر نمایشگاه کردند، کمی قدم برداشتند و دوباره برگشتند. ضارب ایشان هم که نوجوانی پانزده‌شانزده‌ساله بود، آخر سالن ایستاده بود و با دیدن حاج آقا سلام کرد و جواب شنید. او مدتی بود که به حزب رفت‌وآمد داشت.

ترکانلو جلوی در ورودی بود و من با حاج‌آقا از پله رفتیم پایین که یکی از افراد درون ساختمان با سرعت از کنار من گذشت. دیدم هادی علویان، همان نوجوان پانزده‌شانزده‌ساله، است. سریع حاج‌آقا را از پشت بغل کرد و به طرف من چرخید. غافل‌گیر شده بودم و نمی‌توانستم کاری انجام دهم.»

روبه‌روی من حاج‌آقا قرار داشت و پشت سرش هم علویان. نمی‌توانستم تیراندازی کنم. چند‌ثانیه بیشتر نگذشته بود که نارنجک منفجر شد و هم‌زمان با صدای انفجار نارنجک، صدای انفجار دیگری هم از بیرون ساختمان به گوش رسید. خون زیادی روی در‌و‌دیوار پاشیده شده و همه جا پر شده بود از دود و آتش. من هم به‌شدت زخمی شده بودم.

به حاج‌آقا نگاه کردم که روی زمین افتاده و شکم ایشان به‌طرز دل‌خراشی شکافته شده بود. هادی علویان هم دستش قطع شده بود. حاج‌آقا را روی زمین گذاشت و قصد فرار داشت که از پشت او را گرفتم. بسیار ضعیف شده بودم و نمی‌‎توانستم او را به‌خوبی مهار کنم. کمی مقاومت کردم، اما علویان از دستم فرار کرد و من هم روی زمین افتادم و دیگر چیزی نفهمیدم. حاج‌آقا همان لحظه به‌شهادت رسیده بودند.

خاطرم هست که علویان قصد فرار داشت و چندنفر از اعضای تیم منافقین که چند زن و مرد بودند با یک موتورسیکلت و یک خودرو پیکان بیرون از ساختمان حزب منتظرش بودند. وقتی انفجار داخل ساختمان حزب روی داده بود، اعضای تیم منافقین برای اینکه توجه عمومی را از انفجار معطوف به مسئله دیگری کنند، انفجار دیگری صورت دادند.

طبق گفته دوستان حزب، علویان در پیاده‌رو توسط افراد منافقین، قبل از فرار کشته شد و بقیه هم فرار کردند. از مرکز دستور رسیده بود که ضارب را زنده دستگیر کنیم. بچه‌ها سریع آمبولانس خبر کرده بودند و جسم نیمه‌جان علویان را در آمبولانس قرار دادند، اما در نیمه‌راه بیمارستان به هلاکت رسیده بود.

منبع: پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

عبدالکریم هاشمی‌نژاد و روز‌های پس شهادتش به‌روایت روزنامه‌های شهر

 

شهید‌سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد به روایت رهبر‌معظم‌انقلاب

حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید‌عبدالکریم هاشمی‌نژاد‌اشرفی معروف به «سیدحبیب»، از روحانیون مبارز و دبیر حزب جمهوری‌اسلامی استان خراسان در یک عملیات تروریستی توسط منافقین در تاریخ ۷‌مهر‌۱۳۶۰ به شهادت می‌رسد و ۸ مهرماه نیز در رواق دارالسلام حرم‌مطهر‌رضوی به خاک سپرده می‌شود.

سطر‌های بعدی توصیف اوست به روایت رهبر‌معظم‌انقلاب.

رهبر‌معظم‌انقلاب که از نزدیک‌ترین دوستان و هم‌رزمانِ سید‌عبدالکریم هاشمی‌نژاد بودند، در کتاب «مشهد از مقاومت تا پیروزی» که توسط مرکز اسناد انقلاب‌اسلامی منتشر شده است، شخصیت او را این طور تحلیل می‌کنند: «وقتی مبارزات سال‌۱۳۴۱ آغاز شد، آقای هاشمی‌نژاد جزو فعال‌ترین عناصر مبارز در خراسان بود و در میان علمای مشهد او یک عنصر اصلی و فعال محسوب می‌شد. در سال‌۱۳۴۲ وی در تهران سخنرانی داشت که پس از آن او را به همراه عده زیادی از دیگر‌علما و خطبای تهران دستگیر کردند.

او مدتی در زندان ماند و این اولین بازداشت او بود. آقای هاشمی‌نژاد در راه مبارزه از همان گام‌های نخست طعم تلخ آزار، تعقیب و زندان رژیم را چشید و لیکن این زجر‌ها همان‌طور که انتظار می‌رفت تأثیری نبخشید، جز آنکه او را در راهش استوارتر کند. این واقعیت را می‌توان در فعالیت‌های پس از زندان آن بزرگوار به‌وضوح مشاهده کرد. در مشهد در یکی از فصول منبر و سخنرانی که دقیقا یادم نیست دهه فاطمیه یا مناسبت دیگری بود.

او سخنرانی‌های مفصلی ایراد کرد و در آنجا لوایح ششگانه شاه را که آن روز با هیاهوی بسیار از آن یاد می‌شد و بنا بود که به اسم انقلاب به‌زور به‌خوردِ افکار عمومی دیکته شود، حلاجی کرد. آن لوایح را با استدلال و بحث متین رسوا کرد، به طوری که در آخرین جلسات این دوره سخنرانی، رژیم بالاخره طاقت نیاورد و به مسجدی که او در آنجا سخنرانی می‌کرد، وحشیانه حمله برد. مأموران دستگاه در آن روز به مردم تیراندازی کردند و عده‌ای هم زخمی شدند و سرانجام آقای هاشمی‌نژاد را دستگیر کردند.

این دومین بازداشت آقای هاشمی‌نژاد بود. [..]پاسخ به سؤالات جوان‌ها از لحاظ فکری یکی از خدمات او در این دوران بود. او کانونی برای جواب‌گویی به پرسش‌های مذهبی جوان‌ها تأسیس کرده بود که در آنجا جوانان عقده‌های ذهنی خود را باز می‌کردند. از سال‌۱۳۵۱ فعالیت‌های سیاسی آقای هاشمی‌نژاد مجددا گسترش پیدا کرد، به طوری‌که در سفری که به شیراز و اصفهان رفته بود، به علت سخنرانی‌هایی که در آنجا انجام داده بود، وی را دستگیر کرده و دو‌سه ماهی در اصفهان زندانی بود.

بعد از آن، فعالیت‌های مشترک ما شروع شد. او با جمع کوچکی که آن روز کار می‌کردیم و کار‌های پنهان از چشم دستگاه را سروسامان می‌دادیم، مشغول همکاری شد. با پیوستن آقای هاشمی‌نژاد به آن جمع کوچک، جمع ما نیرو و نشاط تازه‌ای گرفت و فعالیت‌های گسترده تری را شروع کرد. در سال ۱۳۵۳ یا ۱۳۵۴ او مجددا به‌دنبال فعالیت‌های سیاسی تند و بی پروایی که داشت به اتفاق آقای طبسی در مشهد دستگیر شد. این بار گرفتاری او در زندان دو سال به طول انجامید.

در اواخر سال ۱۳۵۵ او در زندان مشهد از نزدیک با گروهک‌ها آشنا شد و از مجموع این برخورد‌ها تجربیات ارزنده‌ای اندوخت و دریافت‌های خود را به خارج از زندان منتقل کرد. از همان اوقات بود که کینه آقای هاشمی‌نژاد در دلِ گروهک منافق پدید آمد؛ زیرا او از نزدیک چم‌و‌خم کار‌های آنها را دیده و دورویی، نفاق و انحرافات فکری آنها را لمس کرده بود.

وقتی وی از زندان بیرون آمد، ضمن اینکه انحرافات این گروه‌ها را به‌خوبی می‌دانست، درصدد آن بود که شاید بتواند آنها را با ملاطفت و ملایمت و نصیحت به مسیر صحیح بکشاند و در این راه چه کوشش‌ها که نکرد. [..]در سال ۱۳۵۷ که شعله انقلاب روشن شده بود و به‌تدریج در مشهد یکی از گردانندگان اصلی حرکت‌های مردمی شد، او شب‌و‌روز به سروسامان دادن و هدایت فکری جنب وجوش‌های اسلامی مشغول بود.

من وقتی که در آن سال از تبعید به مشهد بازگشتم، دیدم که آن شهر بر محور آقای هاشمی‌نژاد و آقای طبسی می‌گردد. این دو نفر تمام توان خود را وقف در تب‌و‌تاب نگه داشتن مبارزه می‌کردند. البته همه علما و فضلا و طلاب در این زمینه نقش داشتند، اما کارگردان و سررشته دار مسائل عده معدودی بودند که از جمله مؤثرترین آنها آقای هاشمی‌نژاد بود.

همان وقت هم او از سوی ساواک مورد سوء‌قصد قرار گرفت و به منزلش مواد منفجره پرتاب کردند، اما خوشبختانه آن شب او در خانه نبود. آن روز‌ها ما روز‌ها در یکی از مساجد جمع و مشغول کار می‌شدیم و شب‌ها به خانه‌های خودمان نمی‌رفتیم، چون شب‌ها منازل ما ناامن بود. [..]وقتی انقلاب به پیروزی رسید، این مرد بزرگوار در حفظ نظم شهر و حفظ پادگان نقش بسزایی داشت.

او به اتفاق برادر عزیز دیگرمان، آقای طبسی، توانست پادگان مشهد و پادگان لشکر‌۷۷ را از دستبرد افراد فرصت طلب دور نگه دارد و سلاح‌ها را حفظ کنند و شهر را آرام نگه دارد و اداره نماید. در دوران حرکت عمومی مردم پیش از پیروزی انقلاب آن سخنرانی‌های پرشور، گرم و عمیق آقای هاشمی‌نژاد برکات زیادی را به‌بار می‌آورد و در همه جا به افکار عمومی مردم سمت‌و‌سو می‌داد. [..]

غیر از سخنرانی‌ها و خطبه‌های پرشوری که او ایراد می‌کرد باید بگویم که زندگی این عالم بصیر با همه فراز‌و‌نشیب‌هایش بر روی هم یک خطابه پرشور و هنرمندانه بود و به قول شاعر: به سر برد او خطبه نامدار‌/ فرود آمد از منبر روزگار. مسئولیت‌های سنگین خود را به‌خوبی انجام داد و با کمال سربلندی و سرافرازی به لقاءالله پیوست و به‌شهادت رسید.»



* این گزارش یکشنبه ۸ مهرماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۳۲۰ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44